43 / شهداي گرانقدر اشکور/ شوئيل

43 / شهداي گرانقدر اشکور/ شوئيل

 .......................................................................................................................

 همسنگرم كجايي...؟ 

همسنگرم كجايي...؟

در راه شديد خوابم گرفت ، گوشه اي نزديك دشت عباس توقف كردم ، كمي استراحت كردم . 
شخصي به شيشه مي زد!! 
بيدار شدم ،از پير مردهاي عشاير بود . 
گفت :آقا دنبال من بيا!! 
با موتور جلو ميرفت ،من هم به دنبال او ؛ در جاده عين خوش حدود سه كيلومتر جلوتر توقف كرد ! 
كنار تپه خاكي كوچكي رفت ... 
خاكها را كنار زد . 
دو شهيد بي نشان آرام در كنار هم خوابيده بودند !! 
فهميدم آن خواب بي موقع بي دليل نبوده . 
پرسيدم چي شد كه دنبال من آمدي؟ 
گفت :پشت شيشه ماشين را خواندم...  

همسنگرم كجايي...؟

--------------------------------------------------------

 

شهید قنبر قنبرزاده شوئیلی : (در وصیت نامه اش)

خدایا تو جانم دادی و جانم را خواهی گرفت، مرادر آن صراطی گذار که هیچگاه در لحظه جان دادن حسرت نخورم .

---------------------------------------------------------

شهيدان سرافراز روستاي شوئيل

  -

1-اميرسرلشكر شهيد و شجاع نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران

( معاون وقت عمليات و اطلاعات نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران) 

سرلشكر شهيد قنبر قنبرزاده شوئيلينام: قنبر           نام خانوادگي : قنبرزاده  نام پدر : رمضان 

محل تولد: روستاي شوئيل بخش رحيم آباد شهرستان رودسر

تاريخ تولد: 14/05/1314
مدرك تحصيلي: كارشناسي   
رشته تحصيلي: علوم دفاعي
محل شهادت: انديمشك         
تاريخ شهادت: 12/08/1365
گلزار شهيد: بهشت زهرا(س) تهران
 

2-امير سرتيپ خلبان شهيد و شجاع نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران

  نام: امير هوشنگ   نام خانوادگي : قنبرزاده      نام پدر: قنبرنفر سمت چپ - خلبان شهيد اميرهوشنگ قنبرزاده
محل تولد: تهران- اصالتا" روستاي شوئيل بخش 
رحيم آباد رودسر
تاريخ تولد: 14/01/1343
مدرك تحصيلي: رتبه اول فارغ التحصيل دانشكده خلباني
رشته تحصيلي: خلباني
محل شهادت: سقوط هواپيماي جنگي اف – 5  در شيراز
تاريخ شهادت: 01/02/1372 
 

گلزار شهيد: بهشت زهرا(س) تهران
 
مزار شهيد: قطعه: 44, رديف: 107, شماره: 24  

نفر سمت چپ تصوير خلبان قنبرزاده

3-سرباز رشيد اسلام شهيد رمضان شعباني 

 شهيد رمضان شعباني

نام : رمضان      نام خانوادگي : شعباني      نام پدر :حسين

محل تولد : روستاي شوئيل             تاريخ تولد : 11/05/1333

تاريخ شهادت : 06/12/1359      محل شهادت : محور آبادان ماهشهر

يگان اعزامي : لشكر 77 خراسان    وضعيت تاهل : متاهل

ميزان تحصيلات : ششم ابتدايي         

گلزار شهيد : وادي شهداي شهر رحيم آباد-رودسر 

 

4-بسيجي دلاور اسلام شهيد جاويد (حسن) محمديان  

شهيد جاويد محمديان

 

نام : جاويد (حسن)         نام خانوادگي : محمديان       نام پدر : صفر

محل تولد : رحيم آباد اصالتا"روستاي شوئيل بخش رحيم آباد رودسر 

تاريخ تولد : 01/01/1349    تاريخ شهادت : 14/12/1365     

محل شهادت : شلمچه  يگان اعزامي : بسيج سپاه پاسداران 

وضعيت تاهل : مجرد    ميزان تحصيلات : سوم نظري               

گلزار شهيد : وادي شهداي شهر رحيم آباد-رودسر 

لازم به توضييح است كه سرلشگر شهيد قنبر قنبرزاده (از مسئولين معاون توقت عمليات نيروي زميني ارتش) و فرزند گرانقدرش شهيد سرتيپ خلبان امير هوشنگ قنبرزاده كه از خلبانان شجاع نيروي هوايي ارتش بودند. تصوير ذيل پدر و پسر شهيد(دو يار سفركرده ) را نشان مي دهد.   

 

خانم معصومه بيات؛ مادر سرتيپ خلبان شهيد امير هوشنگ قنبرزاده و همسر سرلشگر شهيد قنبر قنبرزاده مي گويد:

همسرم در جبهه جنوب به شهادت رسيد؛ پسرم نيز شاگرد اول رشته خلباني شد؛ آن موقع  از مقام معظم رهبري حضرت آيه الله خامنه‌اي كه رئيس جمهور بودند به پسرم درجه دادند؛ او استاد خلبان شد و در حين انجام وظيفه در اول ارديبهشت ماه سال  1372 به شهادت رسيد و فرزند اميرهوشنگ يك روز بعد از شهادت پسرم، به دنيا آمد.   

                    خانم معصومه بيات در حال دريافت لوح تقدير از دست مقام معظم رهبري  

خانم بيات همسر و مائر شهيد در حال دريافت اوح تقدير از مقام معظم رهبري

  براي آشنايي بيشتر به داستان « عمر جاودانه و برداشتن جنازه ام با موزيك »  

از زبان خانم بيات همسر و مادر شهيد

« داستان عمر جاودانه و برداشتن جنازه ام با موزيك » 

 با سلام خدمت همه دوستداران شهدا و شهادت، بنظرم جالب ومنقلب كننده آمد.گفتم براي شما هم تعريف كنم، شايد شما را هم منقلب كند ومرواريد چشمانتان برآينه قلب تان فرو ريزد و آن را صيقلي تر نمايد.

خانم معصومه بيات؛ مادر سرتيپ خلبان شهيد امير هوشنگ قنبرزاده و همسر سرلشگر شهيد قنبر قنبرزاده مي گويد:

18 سال بيشتر نداشتم كه بايد انتخاب مي كردم. ترديد و دلشوره اي كه هر دختركي دارد، وجودم را فرا گرفته بود. در همان نگاه اول، همه ترديدها و دلشوره ها انگار فهميدند اينجا جاي آنها نيست، بايد بروند و جاي خود رابه اعتماد و ايمان بدهند. مردي مومن، با احساس با صلابت و وقار كه جامه ي حيا بر آنپوشيده شده بود در مقابلم ايستاده بود. درست بود اشتباه نكرده بودم. دوست داشت،زندگي سعادتمند داشته باشد و براي اين هدف دنبال هم سفري پا به ركاب مي گشت، اوخودش مي گفت هم سفرش را پيدا كرده است.

و باز از خاطراتشان مي گويد كه چقدر با محبت بود،چقدر خانواده دوست بود و با تمام وجود به ما عشق مي ورزيد. نمي دانيد چقدر ما با همخوب بوديم، شايد ارثي بود كه از پدرش برده بود ، زيرا پدر همسرم نيز بسيار خوب بود،آنقدر جملات محبت آميز به من مي گفت كه خجالت مي كشيدم، همه آشنايان مي گفتند با ايناتفاقي كه افتاده است ،من مي ميرم، اما شهيد قنبر قنبرزاده من را آماده آن روز كرده بود،يكبار در زمان جنگ گفت: از خدا عمر جاودانه خواسته ام. گفتم اين چه حرفي است مي زني،مگر مي شود كسي عمر جاودانه داشته باشد،

گفت: شما حالا متوجه نيستي، بعدا خواهي فهميد. يكبار ديگر مي گفت: دلم مي خواهد،جنازه ام را با موزيك بردارند، گفتم: يعني چه؟ ولي همين شد كه او گفت، آخر رفت وبه آرزوش رسيد،هم عمر جاودانه پيداكرد،هم جنازه اش را با سرود ملي مخصوص شهيدان برداشتند .

در وصيت نامه اش كه خصوصي نوشته بود، توصيه كرده بود: طوري رفتار كنيدكه هميشه براي ديگران الگو باشيد، از خداوند براي خودش و پدر و مادرش طلب آمرزشكرده بود و در آخر وصيت نوشته بود: (خدايا تو جانم دادي و جانم را خواهي گرفت، مرادر آن صراطي گذار كه هيچگاه در لحظه جان دادن حسرت نخورم). قطره هاي اشك چكه چكهروي چادرش مي ريزد و شكايت از روزگار نه كه حكايت از سالها جدايي همسفري دارد كهقرار بود تا آخر با هم بمانند. حالا كه بغضي كه در گلويش جا خوش كرده بود، تركيد ادامه مي دهد.

 زمانيكه همسرم به آخرين ماموريتش مي رفت، امير هوشنگ تازه فارغالتحصيل شده بود و چون نفر اول دوره شده بود از دست مقام معظم رهبري درجه و جايزهگرفته بود و خيلي خوشحال بود، گفت پسرم به آرزويش رسيد، اگر خدا خواست و از اينماموريت برگشتم، جشن مفصلي را براي فرزندمان مي گيرم، نيمه هاي شب ديدم نماز شب ميخواند و از خدا بخاطر اين نعمت بزرگ سپاسگزاري مي كند، اما هم خودش از ماموريتبرنگشت، شهيد شد و هم امير هوشنگ شهيد شد.

 اميرهوشنگ از دانشكده خلباني فارغ التحصيل شد، اوبعد از شهادت پدر آرام و قرار نداشت، مهندسي مكانيك هم قبول شده بود اما نرفت، گفتمبيا از خلباني دست بردار، الان جنگ است شهادت پدرت داغ سنگيني بر دوش من بوده، اماگفت : مادرجان من عاشق خلباني و پرواز هستم، اميرهوشنگ هم مثل پدرش خيلي شجاع بود،خيلي رشيد و بلند قد بود. شهادت پدرش خيلي دل مرا آتش زده بود، اما او هم تصميم خودشرا گرفته بود و رفت و به آرزويش رسيد.

 

خاطره هديه روز مادر  با يك شاخه گل

همسر و پسر شهيدم معمولاً در روز مادر يك شاخه گل با يك پاكت پول مي‌دادند و مي‌گفتند:  هر چه كه دوست داري براي خودت بگير.

امروز بزرگترين هديه اميرهوشنگ براي روز مادر، راهي است كه او رفت.

مهديه منتظري، كتابي رماني تحت عنوان "عسلي"  به رشته تحرير در آورده است كه اين رمان روايت گر زندگي "شهيدسرلشكر قنبر قنبرزاده" از مسئولين معاونت وقت عمليات نيروي زميني ارتش و پسر وي " شهيد سرتيپ خلبان امير هوشنگ قنبر زاده" است كه تمام زندگي خود را وقف صيانت از سرزمين و حفظ امنيت و آسايش نموده است.كتاب عسلي - زندگي نامه شهيدان قنبرزاده شوئيلي

نويسنده "عسلي" خاطرنشان كرد:  نوشتن در مورد شهيد "قنبر قنبرزاده" كار آساني نبود، تصريح كرد: تقريباً با شروع جنگ، فصل بازنشستگي او شروع مي شد و همين باعث مي شد كه خيلي به عقب بر گرديم.

بنابراين داستان از دهه 40 و با آشنايي شهيد قنبرزاده با همسرش شروع مي شود كه به صورت سوم شخص روايت مي شود.

منتظري اظهار كرد: داستان تا دهه 90 ادامه داد و به زندگي "امير پوريا" پسر شهيد  امير هوشنگ قنبرزاده ختم مي شود كه اكنون در عرصه پزشكي مشغول فعاليت است.

وي با اشاره به اينكه رمان دفاع مقدس بايد همه پسند باشد، بيان كرد: سعي كردم زندگينامه شهيد را همراه با الگو سازي خانواده شهيد در غالب يك رمان به رشته تحرير درآورم.

گفتني است "عسلي" نوشته مهديه منتظري،از سوي نشر سوره سبز روانه بازار كتاب شده است. 

لازم به ذكر است كه خياباني در ضلع شرقي مصلاي بزرگ تهران، به نام اين دوشهيد گرانقدر، نام گذاري شده است.

در پايان اذعان مي نماييم خاطرات بالا، ذره اي و قطره اي از درد دل اين شيرزنمسلمان، ايراني خانم معصومه بيات همسر « سرلشكر شهيد قنبر قنبرزاده» و مادر شهيد « سرتيپ خلبان اميرهوشنگ قنبرزاده» بود. هر چند با اين نوشته ناقص هم، همين يك از هزارش را نتوانستيم،بيان كنيم.(منبع كتاب مورد اشاره)

خدايا به عزت وجلالت آنها را در جوار رحمتت جاي ده و به بازماندگانشانصبر جميل عنايت فرما.

آمين يا رب العالمين

سايت دشتك/جناب آقاي تقي غلامي/http://www.dashtak2.blogfa.com/cat-42.aspx

 

5-شهيدبزرگوار فريدون صدر اشكوري

 

نام : فريدون

نام خانوادگي : صدر اشكوري

نام پدر : عبدا...

محل تولد : رحيم آباد

تاريخ تولد : 12/07/1345

تاريخ شهادت : 21/09/1360

محل شهادت : بستان

يگان اعزامي : بسيج سپاه

وضعيت تاهل : مجرد

ميزان تحصيلات : دوم راهنمايي

گلزار شهيد : رحيم آباد

.htمنبع/http://polorood.xzn.ir/shohada/page-58ml

 



نویسنده : جمعیت ایثارگران اشکور
تاریخ : جمعه 22 خرداد 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
وب سایت سورچان اشکور/ در تاریخ : 1394/4/3/3 - - گفته است :
تشکیل وبسایت دهستان شوئیل=اشکور میانی(http://eshkevaremeiany.blogfa.com)

باهدف (تلاش جهت محروم زدایی) + مدیریت این وب سایت می نویسد:

با سلام و خوش آمدگویی به هم ولایتی های گرامی، همانطوری که مستحضرید دهستان شوئیل اشکور از محروم ترین مناطق استان گیلان (به لحاظ شاخص های عمرانی) است . این وب برای کمک به محروم زدائی این منطقه با یاری طلبیدن از مردم و دولت ایجاد شده است . انتظار داریم با ابراز نظر ما را همیاری نمائید . و از این پس بیان مسائل و مشکلات و اخبار روستاهای این دهستان را از آدرس ذیل پیگیری فرمایید . سپاسگزاریم .

و این وب نیز در صفحات داخلی خود نوشته است :

مردم روستاهای دهستان شوئیل اشکور از مدیران شهرستان رودسر

و استان گیلان چه می خواهند ؟ =>


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: